جدول جو
جدول جو

معنی شکم پرس - جستجوی لغت در جدول جو

شکم پرس
شکم پرست
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکم درد
تصویر شکم درد
درد شکم، دردی که به علتی در معده یا روده پیدا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکم پرست
تصویر شکم پرست
ویژگی کسی که به خوردن غذاهای خوب علاقه دارد، شکم بنده
فرهنگ فارسی عمید
پارچه ای که برای تسکین درد یا قطع خونریزی روی عضوی از بدن گذاشته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم پر
تصویر کم پر
ویژگی گلی که گلبرگ های آن کم است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکم پرور
تصویر شکم پرور
شکم پرست، پرخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکم پاره
تصویر شکم پاره
اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپرزه، اسپغول، اسپیوش، اسفیوش، بزرقطونا، بشولیون، بنگو، روف، سابوس، سپیوش
فرهنگ فارسی عمید
(کُ رِ)
در اصطلاح عروض، جمع بین خبن و قطع است. کذا فی رساله قطب الدین السرخسی. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ رَ)
شکم روش. اسهال. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به شکم روش و اسهال شود
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ وَ)
شکم آور. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شکم آور شود، پهناور. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ پَ)
غذایی کم ارزش که انسان را سیر کند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شکم پرست. شکم بنده. (آنندراج). مبطان. بطن. (یادداشت مؤلف) :
بوالهوس را زآن لب شیرین نظر بر نشئه نیست
این شکم پرور برای نقل صهبا می خورد.
صائب تبریزی (از آنندراج).
رجوع به مترادفات کلمه شود، شهوت پرست. نفس پرور. عیاش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ دَ)
درد شکم. قولنج. پیچش شکم. (ناظم الاطباء). قداد. درد و پیچی که در شکم ظاهر شود. (یادداشت مؤلف). قولنجهای شدید و دردناک قسمتهای پائین معده که ممکن است بر اثر سختی زایمان در زنان تازه زا و صعوبت جدا شدن جفت از جدار رحم باشد، یا به سبب اسهال شدید و دردناک، یا به علل دیگر (مثلاً انسداد روده ها) در مردان و زنان ایجاد شود. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ)
بهم پیچیدگی روده ها و پیچش روده، ذوسنطاریا. (ناظم الاطباء). رجوع به ذوسنطاریا و پیچاک شکم شود
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ پُ)
آنکه شکمش از غذا انباشته شده. سیر. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اُ طُ)
ابن البطن. شکم باره. (یادداشت مؤلف). پرخور و عبدالبطن. (ناظم الاطباء). شکم بنده. شکم پرور. (آنندراج) :
در آن سماط که منظور میزبان باشد
شکم پرست کند التفات بر مأکول.
سعدی.
شکم پرست ز معنی است دور کاسبان را
به است توبرۀ جو ز گوهرینه ستام.
میرخسرو (از آنندراج).
- امثال:
شکم پرست خداپرست نبود. (امثال و حکم دهخدا). رجوع به شکم باره و مترادفات دیگر شود.
، عیاش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ پَ رَ)
پرخوری. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شکم پرست شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شکم پرور
تصویر شکم پرور
شکم پرست پر خور
فرهنگ لغت هوشیار
قولنج های شدید و درد ناک قسمتهای پایین معده که ممکنست بر اثر سختی زایمان در زنان تازه زا و صعوبت جدا شدن جفت از رحم مادر باشد، یا به سبب اسهال های شدید و دردناک یا به علل دیگر (مثلا انسداد روده ها) در مردان و زنان ایجاد شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمپرس
تصویر کمپرس
عمل دستگاه متراکم کننده گاز بنزین و بخار موتور
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه دارای پر اندک باشد، گلها یی که دارای گل برگها کمی هستند و در مقابل نژاد هایی از همانگونه گیاه خود قرار دارند که گلها یشان بر اثر تربیت دارای گلبرگها بسیار شده اند مقابل پرپر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم پرستی
تصویر شکم پرستی
حالت و کیفیت شکم پرست پرخوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم ور
تصویر شکم ور
شکم آور، پهناور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم پرست
تصویر شکم پرست
آن که شکم خود را دوست دارد و همواره غذای لذیذ خواهد شکم بنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم پر
تصویر شکم پر
آن که شکمش از غذا انباشته شده سیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمپرس
تصویر کمپرس
((کُ پْ رِ))
تکه پارچه خیسی که روی قسمت زخم شده یا ملتهب بیمار می گذارند
فرهنگ فارسی معین
پرخوار، شکم بنده، شکم خوار، شکمو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پرخوار، شکمباره، شکم بنده، شکمو، گرانخوار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تفکیک و جداسازی دو مزرعه و باغ یا ملک به وسیله ی ایجاد مرز
فرهنگ گویش مازندرانی
اشکم قرار
فرهنگ گویش مازندرانی
شکمو و شکم باره، آدم پرخور، گربه ماهی
فرهنگ گویش مازندرانی
کارگری که تنها در مقابل سیر شدن شکمش نزد کسی کار کند
فرهنگ گویش مازندرانی